صدرای فلسفه/ به مناسبت اول خرداد روز بزرگداشت صدر المتألهین

۰۱ خرداد ۱۴۰۰ | ۱۰:۲۷ کد : ۱۳۹۹۶ اخبار
تعداد بازدید:۱۰۵۷

 

                 

شاید اولین کسی که بر آن شد تا از ظلمات ندانستن پای برون نهاده و بر سرزمین دانسته ها قدم گذارد، آدم ابوالبشر(ص) بود که از میوه درخت معرفت چید تا تنها بداند«چرا؟» و تبعید از جنت را به جان خرید و این چنین سنگ بنای اولیه فلسفه را بر جای نهاد. همین فلسفه ای که نام های بلندمرتبه ای را در میان عاشقانش دارد که یکی در راه اون جام شوکران سر می کشد، یکی چونان ابراهیم نبی(ص) به آتش نهاده می شود و یکی این معشوقه دلربا را از تاج و تخت امپراطوری اش بیشتر عزیز می دارد. اینکه این علم دلربا چگونه اولین بار ایجاد شد و در کجا نخستین مرتبه گسترش یافت آن چنان حایز اهمیت نیست. بلکه مهم این است که در سرزمین فلسفه نام هایی قدم نهاده اند که برای یافتن پاسخ پرسش هایشان، هیچگاه از تلاش و کوشش بازننشستند. محمد بن ابراهیم قوامى شیرازى، ملقب به صدر المتألهین یا ملا صدرا یکی از همین نام های بزرگ است که نهم جمادى‌الاولى 980ق در شیراز، دیده به جهان گشود.

 اینکه محمد بن ابراهیم در چه خانواده ای زاده شد و چگونه دوران خردسالی را طی نمود شاید خالی از لطف نباشد اما آنچه در خصوص وی دارای اهمیت است این مساله است که صدر المتألهین، چنان شیفته آموختن بود که همه اموال پدرش را در راه تحصیل دانش صرف کرد. او به مکتب فلسفى- عرفانى که در آن زمان پیروان زیادى داشت، روى آورد. این مکتب، چنان اشتیاقى در او برانگیخت که راه را بر دیگر گرایش‌هاى او بست و از وی عارف، فیلسوف و متألهى یگانه و کم‌نظیر پدید آورد. به مناسبت اول خرداد ماه روز بزرگداشت ملاصدرا با دکتر ناصر فروهی عضو هیأت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تبریز همکلام شدیم تا علل درخشش ملاصدرای شیرازی در آسمان پر ستاره فلسفه را از ایشان جویا شویم.

 

 دوران شاگردی ملاصدرا 

 دکتر ناصر فروهی در خصوص این فیلسوف شیرازی گفت:« با بررسى زندگى علمى ملاصدرا در می یابیم که گذر از سه مرحله مهم و حیاتی در زندگى وی بود که صدر المتألهین را به فیلسوفى بزرگ تبدیل کرد. مرحله اول، دوره شاگردى اوست که در آن ملاصدرا به بحث و بررسى حول نظرات متکلمان و فلاسفه و گفت‌وگوهاى آنان می پرداخت. در این دوره هنوز روش عرفانى وی شکل نگرفته بود. سخن او در مقدمه تفسیر سوره واقعه آنجا که عنوان میکند:«در گذشته به بحث و تکرار، اشتغال فراوان داشتم و کتاب‌هاى حکما و فلاسفه را بسیار مى‌خواندم تا آنجا که مى‌پنداشتم به دانشى دست یافته‌ام، اما هنگامى که به یافته‌هاى خود نظر کردم، با وجود اینکه در باره مبدأ، معاد و منزه بودن خداوند از صفات امکان و حدوث و همچنین بخشى از مسائل در باره نفس انسانى بسیارى مطالب مى‌دانستم، دریافتم که با دانش واقعى و حقیقت هستى که جز از طریق مکاشفه و ذوق به دست نمى‌آید، بیگانه هستم» به همین نکته اشاره دارد. مراد صدرالمتالهین از دانش واقعى، مکاشفات عرفانى است.»

وی ادامه داد:« ملاصدرا از اینکه در ابتداى عمر خود، در گرایش به روش اهل بحث (فلاسفه و متکلمان)، زیاده‌روى کرده، اظهار پشیمانى کرده و در مقدمه «اسفار» عنوان می کند: «از اینکه بخشى از عمر خود را در جست‌وجوى نظریه‌هاى فلاسفه و متکلمان مجادله‌گر و نازک‌اندیشى‌هاى آنان هدر دادم و به فراگیرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‌کنم». هرچند حکیم شیرازی پشیمانى خود را از هدر دادن این دوره، بیان داشته، اما در دوره ای که به نگارش آثارش می پردازد، روش بحثى (فلسفى- کلامى) و عرفانى را تجمیع کرده و از روش اهل بحث به خوبی استفاده میکند. در دوره شاگردی او فقط روش بحثى را در پیش نگرفت، بلکه آمیخته‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفکر خود قرار داد، هر چند که هنوز این روش، در اندیشه او شکل نگرفته بود. ملاصدرا در این دوره، قائل به وحدت وجود بود و رساله «طرح الکونین» را نیز در همین خصوص به نگارش درآورده است.»

 

گوشه نشینی حکیم شیرازی

دکتر فروهی با بیان اینکه مرحله دوم زندگی ملاصدرا، دوره گوشه‌نشینى، دورى از مردم، عبادت و ریاضت در کوه‌هاى دوردست کهک قم است که مدت پانزده سال به طول می انجامد، عنوان کرد:« صدر المتألهین، شرح گوشه‌نشینى خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتى مسجع و زیبا، این چنین بیان می کند: «من وقتى دیدم زمانه با من سر دشمنى دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌هاى آتش جهالت و گمراهى برافروخته‌تر و بدحالى و نامردى، فراگیرتر مى‌شود، ناچار روى از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم. از دنیاى خمودى و جمود و ناسپاسى به گوشه‌اى پناه بردم و در انزواى گمنامى و شکسته‌حالى پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته‌دلان بر اداى واجبات، کمر بستم و کوتاهى‌هاى گذشته را در برابر خداى بزرگ به تلافى برخاستم. نه درسى گفتم و نه کتابى تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القاى درس و رفع اشکالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانى و اختلال، پایدارى اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالى که گوش مى‌شنود و چشم مى‌بیند، چگونه چنین فراغتى ممکن است... ناچار از همراهى با مردم، دل کندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنى روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بى‌اعتنا شدم، آن‌گاه روى فطرت به‌سوى سبب‌ساز حقیقى نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زارى برخاستم و مدتى طولانى بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نور الهى در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتى بر آن افاضه شد و اسرار نهانى جبروت بر وى گشود و در پى آن به اسرارى دست یافتم که در گذشته نمى‌دانستم و رمزهایى برایم کشف شد که به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهى، حقایق ربوبى، ودیعه‌هاى عرشى و رمز و راز صمدى را که با کمک عقل و برهان مى‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق ، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست». این نوشته های ملاصدرا در ابتدای اسفار  به خوبی دلیل گوشه نشینی طولانی مدت او را بیان می کند. 

 

ملاصدرا دست به قلم می شود

  وی ادامه داد:« مرحله سوم زندگی محمد بن ابراهیم قوامی، ملاصدرای شیرازی مرحله خلق آثار ارزشمند برهانى، عرفانى و قرآنى است.در این مرحله است که او نظراتش را به رشته تحریر در آورده و آثاری از خود به جای میگذارد که مایه مباهات فلسفه اسلامی و فرهنگ ایرانی است. کتاب «اسفار»، نخستین و گران‌مایه‌ترین دستاورد این دوره، مشتمل بر همه افکار و نظریه‌هاى جدید و مکاشفات عرفانى ملا صدرا و اساس دیگر نوشته‌هاى اوست»

 

استفاده همزمان از علم شهودی و لدنی

  این استاد دانشگاه تبریز در خصوص مکتب فلسفی ملاصدرا گفت:« به نظر صدر المتـألهین، دانش از دو راه به دست مى‌آید؛ گفت‌وگو، فراگیرى و آموزش که بر پایه قیاس‌ها و مقدمات منطقى، استوار است و علم لدنى که از راه الهـام، کشف و حدس به دست مى‌آید. علم لدنى، تنها با پاک گرداندن نفس از شهوت‌ها و لذت‌ها و رهایى از آلودگى‌ها و ناپاکى‌هاى دنیا به دست مى‌آید. این باعث مى‌شود که زنگارها از دل زدوده گردد و حقایق اشیا، در آن انعکـاس یابد؛ چه، نفس آدمى، آن‌گاه که داراى سرشت و طبیعـت ثانوى شود، با عقل فعال متحـد مى‌گردد. از دیدگاه ملاصدرا، علم لدنى، قوى‌تر و محکم‌تر از دیگر علوم است و دسترسى به آن محال نیست؛ چرا که انبـیا، اوصیا، اولیا و عرفا به آن دست یافته‌اند. حکیـم شیرازی اگر چه علم شهودى و لدنى را بسیار ستایش مى‌کند و بسنده کردن به مباحث برهانى را فراوان نکوهش مى‌نماید، اما معتقد است که انسان به هر دو علم نیازمند است و باید برهان و عرفان را با هم جمع نمود؛ چنان‌که خود وى، این چنین نمود و به موفقیتی دست یافت که هیچ‌یک از فلاسفه و عرفاى اسلامى به آن نرسیده است. ملا صدرا پیوسته از کسانى که یکى از این دو شیوه را به کار مى‌برند، انتقاد مى‌کند. چنان‌که در «مفاتیح الغیب» و «اسفار» مى‌نویسد: «به سخنان بیهوده صوفیه مشغول نباش و به گفته‌هاى فیلسوف‌نمایان اعتماد مکن» و در مقدمه «تفسیر سوره فاتحة الکتاب» از گروه نخسـت، به عنوان بدعت‌گذار گمراه‌کننده و از گروه دوم، به عنوان تعطیل‌گران گمراه یاد کرد است. بنابراین او دیگران را به جمع میان روش مشـائیان و اشـراقیان و ایجاد وفاق میان این دو شیـوه فرا می خواند و به آن پافـشاری می نماید.»

وی افزود:« با تأمل در آثار صدر المتألهین، به این حقیقت مى‌رسیم که وى شرع و عقل را نه مخالف هم بلکه مؤالف با یکدیگر، نه در برابر هم که در بر هم مى‌داند و هر دو را روشنگر یک حقیقت مى‌خواند. صدر المتألهین، بناى عظیم حکمت متعالیه را در مثلثى که یک ضلع آن قرآن، یک ضلع عرفان و ضلع دیگرش برهان است، طراحى نموده است. بالاتر از این، باید گفت: تثلیث (که یک حقیقت در عین یکى بودن، سه‌تاست)، گرچه در جهان تکوین و در زمینه اعتقاد به آفریننده هستى، عقیده‌اى است مردود و شرک‌آمیز، ولى در عالم تبیین و در محدوده ابراز حقیقت، واقعیتى است مشهود و بسیار عزیز که در مکتب فلسفى ملا صدرا تجلى یافته است. آن حقیقت واحدى که به اعتقاد صدرا، برهان و عرفان و قرآن، هریک، به زبانى صفت حمد آن را گفته‌اند، معرفت است. اما متعلق این معرفت کیست و چیست؟ از نگاه ملا صدرا، این معرفت، در درجه اول باید به خدا و نزدیک‌ترین و راست‌ترین راه به‌سوى او و آخرت، تعلق گیرد و در درجه دوم، به راهنمایان، راهزنان و آنچه باید جان را بدان آراست یا از آن ­پیراست»


  
عطش دانستن

دکترفروهی عنوان کرد:« ملاصدرا عاشق فلسفه بود و این عشق سوزان توجه او را به درس فیلسوف عصر خود، محمدباقر میرداماد، جلب نمود. صدر المتألهین، در بسیارى از نوشته‌هایش، از وی به بزرگى یاد کرده و در همین خصوص در شرح حدیث اول اصول کافى، آورده است: « سید و سند و استاد و تکیه‌گاه من در معالم دین و علوم الهى و معارف حقیقى و اصول یقینى...». ملاصدرا از محضر درس شیخ بهایی نیز بهره جست و این مهم هنگامی رخ داد که پدر او وفات یافت و محمد براى بهره جستن از محضر اساتید به نام به اصفهان که مرکز دانش و دولت در عهد صفویه بود، مهاجرت کرد. در آنجاست که ملاصدرا  در محضر درس شیخ بهائى که شیخ الاسلام عصر خویش بود، شرکت نمود. ملا محسن فیض کاشانى و ملا عبد الرزاق لاهیجى نیز از معروف ترین شاگردانی هستند که صدر المتألهین در دوران حیات خود آنها را تربیت نمود. ملاصدرا بالغ بر پنجاه اثر را به نگارش در آورد که از مهمترین آنها میتوان به  الاسفار الاربعة یا الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة، المبدأ و المعاد، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، اسرار الآیات و انوار البینات و المشاعر اشاره نمود.»

او در پایان گفت:« ملاصدرا بارها با پاى پیاده به زیارت خانه خدا رفت اما  در هفتمین سفری که در سن 70 سالگی به کعبه داشت، در شهر بصره بیمار شد و روح تشنه علم و دانشش به دیدار خداوند عالم و حکیم شتافت. یاد و خاطر او برای همیشه در دل حقیقت جویان جاودان خواهد ماند.»


 


( ۳ )

نظر شما :